شیوا به مادربزرگش گفت : من سادات خانومم . مادربزرگ خوشش اومد و 20000 تومن بهش داد . شیوا ادامه داد : بابام سادات خانومه !!! مامانم سادات خانومه . آجیم سادات خانومه .
^ جمعه 6/11/91 8:18 عصر - آخرین تغییر : [مفقودالاثر] شنبه 7/11/91 2:44 صبح
*آسمان*، *دخترروستا*، ... 10 فرد دیگر ... *صبا*، مفقودالاثر
سلام بر 79 کاربر حاضر .چرا آب رفتین ؟ شما که بیشتر از اینا بودین ؟ - خاطرات دکتر بالتازار
الهـــــــــــــــیـــــــــــــــــ..... میگم ما هم سادات خانمیم.... - *آسمان*
سلام... - اقاشیر حفاظ
ما هم سادات خانمیم.... - آسمان - تشنه...
تشنه تو چش من نگاه کن بگو یه بار دیگه - *آسمان*
خوب شد . سادات بیان خودشونو معرفی کنن ( قلابی نباشن ها ) - خاطرات دکتر بالتازار
نمیخوام (آیکون سر به زیری و شرمنده بودن و اینا) - تشنه...
سلام..ولی من سادات خانوم نیستم - کشتی نجات ما
اگه به منم 20000 هزار تومن هم میدادن پدر و مادر و خواهر که هیچ می گفتم عمه هم سادات خانومه - محمد تقی خوش خواهش
تشنه عید غدیر عیدی بچه ها یادت نره هااااااااااااا - *آسمان*
آسمان تو دیگه از عیدی حرف نزن که دلم از دستت خونه - تشنه...
م ت خ خ . چه خبر از انتخابات و چه خبر از تمساحت ؟ - خاطرات دکتر بالتازار
تا بزرگانی مثه شما هستن تشنه جان ما چرا عیدی بدیم.... - *آسمان*
بالاخره دستم بهت میرسه دیگه - تشنه...
شیوا : بابا چن تا عکس داری ؟ گفتم : 3 تا . گفت : 3 تا ؟ باشه . - خاطرات دکتر بالتازار